یک سال دیگر گذشت!

نمی دانم چند قدم به خدا نزدیک گشته ام یا چند هزار فرسنگ دورتر!!!

نمی دانم محاسبه ی اعمالم عمر مرا چند سال کوتاه تر کرده یا چند دقیقه بیشتر!

فقط یک نکته می دانم....

خدای ماه من...این بار عشق را تمام کرده است....

برای من جامانده از او....

جایم نگذاشته است!...

هر چه به او پشت کردم....بر پیشانی ام بوسه زده است و دستم گرفته است....

شرم می کنم عاشقی خدا را واپس زنم!

یا حتی کمرنگ و بی روح و با خستگی و گرسنگی و تشنگی  ظاهری رها کنم!

جواب عشق جز با عشق نخواهد بود....

عشق خدا جز بندگی او نخواهد بود...

و بندگی جز عرض عجز و نیاز ...راز و نماز...با عاشق و معشوق بی نیاز....نخواهد بود.